داشتم تند تند توی کوچه راه میرفتم ( تقریبا می دویدم ) که یهو! با یه جسم سخت برخورد کردم
تا به خودم اومدم و بقایای خودم رو از روی اسفالت جمع کردم و ایستادم دیدم چند تا بیشعور دارن هر و کر میخندن
طرف هم گرخیده بود خفن
نگا کردم دیدم بعلههه.... اقای فلانه
یه اخمی کردم که بقیه ی راهمو برم که گفت خانوم یه لحظه صبر میکنی منتظر شما بودم
من : نه ( برو بابا )
اون : فقط چند دیقه
من : ببخشید دیرم شده ( میری یا بگیرم **** )
اون : .... ( نگاه مظلومانه )
من : بفرمااا ( از اونا که مث فحش میمونه )
خلاصه جوری گفتم که یه لحظه از خلقت خودش پشیمون شد. همچین سگ درونی دارما
یه خورده فک زد که منم داشتم به پشت سرش و چراغ های خیابون نگاه میکردم و سردم بود
خواستم بپیچونمش شروع کردم به دری وری گفتن که یهو دستمو تو هوا گرفت و خیلی نا غافل و سریع و بسیار عجیب! پشت دستمو بوسید
دقیقا روی همون زخم ها و خراش ها رو
اون : توی مبارزه زخمی شدی؟
من :
+ خدایا خودت یه دختر خوب بفرست واسه این اقای خواستگار
از من که ابی گرم نمیشه والا
تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان Born To
Win و آدرس
born-to-win.LXB.ir لینک نمایید
سپس مشخصات
لینک خود را در
زیر نوشته . در
صورت وجود لینک
ما در سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.